top of page

از انقلاب تا انقلاب

  • kambizgilani
  • 9. Aug. 2019
  • 6 Min. Lesezeit



برای بررسی و تجزیه و تحلیل موقعیت رژیم ، بسیار کودکانه است که در بازی ایدئولوگ های رژیم شرکت کنیم . مثلا در مورد چگونگی انتخابات ، چگونگی شرکت مورد نظر رژیم در ارتباط با مردم در آن ، و بالاخره دوره ی اول و دوم آن . از طرف دیگر ، از آنجا که مرگ بر جمهوری اسلامی به تنهائی برای روشن کردن جایگاه امروزی انسان ایرانی ، کافی نیست ، گو که صد در صد لازم است ، نگاهی می اندازیم به انقلاب مردم ایران، و نه پیگیری شکل های مختلف اصلاحات ! « چرا انقلاب و نه رفرم » ، همیشه یکی از سئوال های رفرمیست ها از انقلاب خواهان بوده است . و جواب همیشه این بوده است که حاکمیت ظرفیت پذیرش رفرم را ندارد . « رفرمیست ها » دست کم از نظر خودشان ، براین باورند که می شود آرام آرام ، ایدئولوژی و اندیشه ی پایه ای رژیم را تغییر داد و به سمت آزادی کشاند . ولایت فقیه را به مرور حذف کرد و با کار پیگیرانه ، از درون همین حاکمیت ، جواب مناسب آینده را بیرون کشید . حالا ، چه برسر حال می آید ، این قربانی کوچکی است که برای آینده و نسل های آتی ، پرداخت باید کرد . و البته بزرگترین حسن آن با این حرکت هم این است که کار به خونریزی و کشتارهای وسیع هم کشیده نخواهد شد . انقلابی ها ، از ابتدا براین باور بوده اند که این حکومت قابل اصلاح نیست ، پس باید از ریشه برانداخته شود . بعضی ها این ریشه را اسلام می شناسند ، بعضی ها حاکمیت سیاسی را عنصر بازدارنده ، شناسائی می کنند . من عمدا از هیچ جریانی اسم نمی برم ، چرا که در ارتباط با حرکتی که در جریان است ، هیچ کدام از نیروهای انقلابی ، چه آن ها کم رنگ تر شده اند و چه آن ها با رنگ و روی روزگار ، رنگ نباخته اند ، مخالفتی با رفتن این حاکمیت ندارند . و اما اصلاح طلبان ، استحاله گران و رفرمیست ها ، با دیدگاه ها و نقاط قوت مختلف ، اهدافی مثل ، پیاده کردن مو به موی قانون اساسی ، اصلاح قانون اساسی ، انتخاب رئیس جمهوری مناسب ، شرکت منطقی در مجلس ، شوراهای اسلامی و دنبال کردن این بند یا آن بند را همیشه با این زبان گویا یا آن زبان الکن ، خواستار شده اند . دنباله های خارج کشوری این حرکت همه با هم ، زیر پرچم « حفظ منافع ملی » ، تلاش خود را کرده اند و هرجا هم که صدائی در راستای سرنگونی تمام عیار حاکمیت شینده اند ، گویندگان و نویسندگان شان را به باد انتقاد گرفته اند : که « تمام عیار خواهان حواسشان پرت است و نمی دانند از کجا می آیند » و البته بی هیچ توهینی ، باید گفت که در میان این افراد تئوریسین هائی هم دیده می شوند . آن طرف قضیه که انقلاب خواهان ایستاده اند ، ممکن هم هست که اساسا انقلابی نباشند و مثل بسیاری از اصلاح طلبان ، زندگی مرفه ، بی دغدغه و آرام را ترجیح می دهند ، ولی با این وجود دریافته اند که ادامه ی این زندگی بی دغدغه با حضور این حاکمیت اصلاح ناپذیرمیسر نیست و ناچار باید به یک انقلاب تن در داد . اینان این واقعیت را پذیرفته اند ، اما کاری نمی کنند و در انتظار بسر می برند. اما انقلابی ها که از همان ابتدا ، با پرداخت هست و نیست شان در این راه ایستاده اند ، در مقاطع مختلف ، دانش خود را محک می زنند . و البته دیگران را هم از درون چاله و چاه های گوناگون بیرون می کشند. این رژیم اصلاح پذیر نیست . مانع رشد و پیشرفت خلاقیت های انسان ایرانی است . خودش هم کنار نمی رود . حاکمیت را هم به دگر اندیشان واگذار نمی کند . آزادی احزاب ، انجمن ها و اندیشه های مختلف را طبق همان قانون اساسی خودش حتی ، به رسمیت نمی شمارد . این واقعیت ها که همه ی ما سال هاست می دانیم ، هیج تغییری پیدا نکرده اند . رفرمیست ها ، دست کم امروز دیگر ، با سرافکندگی و شاید عذر خواهی ، باید اعتراف کنند که در ارتباط با شناسائی حاکمیت ، حق با انقلابی ها بوده است . و البته این روشن است که طرفداران رژیم سابق ، که آن ها هم خواهان ، دست کم بسیاری شان ، براندازی حاکمیت اند ، خواسته هائی متفاوت از انقلابی ها دارند . آن ها حتی عنصر انقلابی را هم در کنار همین حاکمیت قرار می دهند . از این رو حرف مفهوم سرنگونی ، به کسی ماهیت انقلابی نمی دهد . و چه بسا که مسیر حرکت را در سوی حفظ ساختارهای پایه ای همین حاکمیت ، تقویت کند . یعنی مثلا دریک خیابان که همه ی ماشین ها در مسیر تعیین شده حرکت می کنند ، اگر چند ماشین شروع به عقب رفتن کنند ، کار به تصادف هائی می کشد که تمام حرکت را زیر سئوال می برد . انقلابی برعکس معتقد است که با همه ی ابزارباید در مسیر حرکت منطقی قرار گرفت و جائی که به هیچ وجه نباید سازش کرد ، آن جلوتر شرایط را تغییر داد . درست جائی که حتی با خارج شدن خودش از صحنه ، ردی از خود بر جا بگذارد که جواب روشنی برای آیندگان باشد. و جمهوری اسلامی که اسلام را ، انقلاب را ، برادری و عدالت اجتماعی را به عنوان ابزارهای خود استفاده کرده ، در عمل و در ایدئولوژی به بن بست رسیده است . آن هم به بن بستی که در درون و خارج از خودش ، هیچ جواب دیگری ندارد . آخرین بن بست ، همین انتخاب ریاست جمهوری بوده است . هاشمی رفسنجانی ، دوباره در انتخابات شرکت می کند . محسن رضائی ، کروبی ، معین ، لاریجانی و احمدی نژاد و چند تای دیگر . خود همین ترکیب را که ببینیم ، متوجه می شویم که چقدر کار حاکمیت گیر پیدا کرده است . رفسنجانی به عنوان چهره ای اصلاح طلب معرفی می شود . بعد هم بیشترین رای را می آورد . بعد معین و آن یکی قالیباف ، با رای کم ، از صحنه بیرون رانده می شوند . بعد رفسنجانی مدعی می شود که دست هائی !! پشت احمدی نژاد رفته اند که او را به قدرت برسانند . و بسیاری از این شوخی های نچسب دیگر . طرف از اول روی کار آمدن رژیم ، از پنج مرد قدرت بوده است . و امروز با هفتاد سالگی بازهم در انتخابات شرکت می کند . بعد هم در پایان کار ، بعد از بیست و پنج سال ، به این سو و آن سو کشاندن مردم ، همه چیز بر می گردد سر جای اولش . و رفرمیست ها که دل شان به رفسنجانی و خاتمی که اتفاقا در زمان همین ها قتل های گردن کلفتی صورت گرفته است ، خوش بوده است . حالا حتما از نوشیدنی احمدی نژاد ، عطش خود را برطرف می کنند . چه اشکالی دارد ، مگر ما ودکای گورباچف ندیدم ، خب حتما نوشیدنی گوارای این بابا هم، یک جوری جانشین عمامه ی خاتمی خواهد شد . تمام این نمایش ساده را که بعضی ها پیچیده اش کرده بودند ، در یک نقطه می توان تشخیص داد و آن اینکه « از کوزه همان برون تراود که در اوست . » در بحث های روانشناسی ، جامعه شناسی و اقتصادی ، نکات بسیاری می توان یافت که ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیت را زیر سئوال می برد ، نکاتی که غیر منطقی بودن حاکمیت را تائید می کند . واین نکات در طول همین سال های گذشته از تئوری به عمل در آمده اند ، نه اینکه در صفحات این یا آن کتاب آن را پیدا کنیم . بلکه در زندگی روزمره ی این حاکمیت دیده ایم . هیچ اندیشه ای معتبر نیست ، مگر آنچه در راستای خواست حاکمیت رهبری آن و ارگان های وابسته به آن باشد . هیچ اراده ای برای حضور احزاب و سازمان های دگر اندیش وجود ندارد . هیچ موقعیتی برای عوض شدن این حکومت و تبدیل آن به حکومتی دیگر ، حکومتی که در آن کسی به طور ابدی در قدرت باقی نماند ، وجود ندارد . هیچ اعتراضی ، به ساختار و پایه ی حاکمیت نمی توان داشت و هر انتقاد و اعتراضی به زندان و شکنجه و اعدام ختم می شود . و رفرمیست ها با وجودی که همه ی این اوضاع را دیده اند و می بیینند که حتی آن ها را هم به زندان می افکنند ، چیزی نمی گویند ! یا اگر هم می گویند از قالب رفرم فراتر نمی رود و نهایتا آن ها هم به همان بن بستی می رسند که رژیم رسیده است . چرا که هم حاکمیت و هم رفرمیست ها ، به اندام این سیاهی و نکبت گره خورده اند . امروز اگر رفرمیست ها حاضر باشند ، قربانی قابل توجه ای بپردازند ، می توانند از این چنبره ی مرگ بیرون آیند و آن قربانی اندیشه ی متعفن رفرمیستی است. رفرم در جوامعی که معروف به آزاد ، یا غرب هستند ، تعریفی کاملا متفاوت از آن دارد که ما بخواهیم آن را در ایران پیاده کنیم . آن هم با حکومت هائی که تا به حال داشته ایم . این جا یعنی سرنگونی ، و دقیقا به همین دلیل رژیم تمام درها را بسته است . مجلس ، یکپارچه به شرایط اولیه اش برگشته ، ریاست جمهوری هم تک پایه ای شده . چرا ؟ چرا ما باید اینقدر ساده باشیم که فکر کنیم این حکومت آنچه را ما می دانیم نمی داند . بحث حکومت ، قدرت است . بحث ما هم قدرت است . حکومت قدرت را برای خودش می خواهد . ما آنرا برای مردم می خواهیم .

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Commenti


bottom of page