top of page

استخوان زمین

  • kambizgilani
  • 15. Juli 2019
  • 1 Min. Lesezeit

بگذار بباریم

مثل باران

بر روی زمین تشنه.

بباریم

چون گلوله

بر روی زمین ستیز بی رحم.

بارانی

که عشق می زایدش،

گلوله ای

که فرزانگی بوسیده اش.

بگذار پرواز کنیم

چون ابری خشمگین

که فرزندش

رفیق راه است.

بباریم

چون مزرعه ای پر خروش

بر شکم گرسنه ی جهان.

بگذار

چون ستاره ای آتشین

بر قلب سیاه اندیشه ای پلید

که عشق را می سوزاند،

دوام اراده را حک کنیم.

بگذار بباریم

چون مرهمی

روی استخوان خسته ی زمین

که غریبانه

در انتظار ظهور دستی است،

تا از این شب سیاه

برهاندش.

دستی

که هرگز

پنه


 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
با ریشه ها

در انتظار روزی خسته از شبی بی حوصله در انتهای باوری دروغین به روزگار می نگریم به خوابی در پریشانی رؤیایی گسسته تا وصل که عمر را نشانه...

 
 
 
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Commentaires


bottom of page