top of page
Suche
  • kambizgilani

باور راه


روزگار غریبی است نازنین

یا ما غریبه ایم با روزگار

یا وسعت غربتی است

در انتهای وحشی تمدن

نازنین شهرهای خونفشان

اگر تورا و مرا

می سوزانند و می کشند

چه باک

اگر

اگر زندگی

وصله ی تلخی است

چسبیده در پای آزادی

بگذار گسسته شود

نازنین سرزمین های گمنام

هر که هستی

هر کجا نفس می کشی

هر چه آیین توست

بیدار باش

هرگز بخواب نرو

در پای چوبه ی داری

که

انسان آزاده

قربانی بی داد آنست

نازنین هشیار سخت راه

که تورا

همیشه صدا کرده ام

تو

برافرازترین پرچمی

که بر قامت بلندت

هیچ رنگی

غبار وسوسه نمی پاشد

که بر قامت بلندت

هیچ برقی

به تیرگی نمی نشیند

خونی که می ریزد

تو آن را

باور راه می کنی

راهی

پوشیده از شکوفه های بهاری

تو

همان آفرینشی نازنین

که اشک تو

غم و شادی را

یکجا

در این سرزمین خشک

به امانت سپرده است

روزگار غریبی است

یا ما

با روزگار غریبه ایم

یا روزگار

غریبه

با هجوم بی مروت شرم

بر

بقای وحشی این بد صورتان

کوچه ها را خوردند

شهر ها را

درخت ها را

کبوتر ها را

آدم ها را خوردند

وای بر ما

وای بر ما

نازنین

اگر تو

در این سرزمین سوخته

نمی بودی

تو

بیداری هستی نازنین

تو

دانشی

بی کرانگی

هستی ای تو

که عشق را

بر پیکر زخمی این روزگار

و

آن روزگار

جاری می کنی

آری

نازنین من.

3 Ansichten0 Kommentare

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen

Comments


bottom of page