top of page

حکایت تلخ انتخاب منهای شرف

  • kambizgilani
  • 9. Aug. 2019
  • 9 Min. Lesezeit



کت و شلوارم را مرتب می کنم . انتخابات نزدیک است / بعد از انقلاب دیگر می شود انتخاب کرد . مردم انقلاب کردند که دیکتاتور را به زباله دانی تاریخ بفرستند و با جمهوری اسلامی ، استقلال و آزادی را به کشور برگردانند . مشت محکم خود را بردهان این گردن کلفت و آن زورگو بزنند؛ شکر! کت و شلوار را تنم می کنم و جلو آینه می ایستم . واقعا چقدر دشوار است که در مقابل این همه دشمن، انسان پایداری کند . همه می خواهند به تو فرمان بدهند و تو را نوکر خود کنند . اما این حکومت ، محکم تر از این هاست . مردم پشت سرش ایستاده اند . همین انتخابات جدید ریاست جمهوری را ببین ؛ از طیف های مختلف اجتماعی ، اجازه شرکت در آن را دارند . از این ورزشکار صاحب نام بگیر تا آن نظامی معروف و بازاری و معلم و وکیل و غیره . حتی آن یکی رئیس جمهور قبلی هم به خاطر رضای خدا و مردم تصمیم به شرکت دوباره گرفته است . و شرکت میلیونی و عظیم مردم در این انتخابات نشان از قدرت بی کران حکومت خواهد داشت . مردم می دانند که تنها امیدشان همین حکومت ، با همین ساختار سیاسی است . از نیروهای اپوزیسیون هم که خبری نیست . نه در داخل ، نه در خارج . تازه خدا را شکر که بعضی از آن ها ، بیشتر از خود حکومت ، هوای حکومت را دارند . نگاهی به یقه ی پیراهن می اندازم . حس می کنم اگر کراواتی می شد زد و بیرون رفت ، بد نمی شد. کراواتی را که از قدیم تو سوراخ سنبه ها قایم کرده ام ، بیرون می آورم و به یقه ام می بندم . چهره ام انگار خندان به نظر می رسد . ولی خدایی با کراوات قشنگ تر به نظر می رسد . خب بله ، از آن طرف هم بد نمی شد اگر دست همسرم را هم می توانستم در دستم بگیرم و این جمهوری را این جوری تائید می کردم . خب چه اشکالی دارد . این ها به فساد اجتماعی تبدیل می شوند . مثل روسری نگذاشتن . امروز روسری نمی گذاری ، فردا دامن کوتاه می پوشی ؛ پس فردا می شود نظام طاغوتی . با این حال ، کراوات می تواند کمی به گردنم آویزان باشد . قدر این حکومت و دستاوردهای مبارزات دو دهه ی اخیر جمهوری اسلامی را هیچ کس به خوبی ما مردم نمی تواند بداند. رشد بی نظیر اقتصادی ، فرهنگی ، سیاسی از یک طرف ، کسب اعتبار وحیثیت جهانی برای مردم ایران از طرف دیگر ، آنقدر انکار ناپذیر است که همه ی دنیا را متحیر کرده است . بدخواهان و باصطلاح خودشان مخالفان سیاسی ، با دروغ و نیرنگ در پی بی اعتبار کردن ، به لجن کشیدن و لکه دار کردن قاموس رهبر این حکومت هستند . کور خوانده اند . حالا فرض کن عده ای بسیجی به هر علتی ناراضی باشند . یا یک عده دانشجو ، معلم ، وکیل ، نویسنده ، روزنامه نویس ، کارگر ، کارمند ، دهقان ، پزشک ، محصل و امثال این ها تعریف دیگری از عدالت اجتماعی ، آزادی و استقلال داشته باشند . این ها به حاکمیت چه دخلی دارد . حاکمیت یعنی حفظ اسلام عزیز در مقابل دشمنان داخلی و خارجی . باقی داستان ، اهمیتی ندارد . داد می زنند که آی کشتند . فلان سیاسی را کشتند ، فلان نویسنده را ربودند ، فلانی را به زندان انداختند . خب ؟ همه ی حکومت ها با مخالفان خودشان از این کارها می کنند . تازه ، اصلا کدام نویسنده را کشتند ؟ اصلا کی کشته است ؟ به جمهوری اسلامی چه ربطی دارد ؟ نه ، مثلا شما خیال می کنید حکومت از شما کمتر می تواند با امریکا و اروپا و روسیه و بقیه کنار بیاید . تازه مگر نشنیده اید که زبان خر را خلج بهتر می فهمد ؟ کراواتم را صاف می کنم . احساس می کنم بدم نمی آید که یواشکی تا دم در بروم و حتی در را بازکنم و تیز خودم را به سر کوچه برسانم و برگردم . قدیم ها سرکوچه عرق فروشی بود. گاهی وقت ها با بچه ها جمع می شدیم و آبجوی شمس می خوردیم . لامصب عجب تگری بود . تازه این مزخرفات یعنی چه که از این چیزها دیگر پیدا نمی شود . انواع و اقسام آن ها ، حتی از آن ها که در خارج هم کمیاب است ، اینجا پیدا می شود . چند روز پیش که با یکی از دوستان قدیم - که مدت ها درخارج زندگی می کرد و زیر و بم این سازمان و جریان های سیاسی خارج کشوری را می شناسد - ، صحبت می کردم ، تائید می کرد که اگر کمی مساله ی قیمت مشکل ایجاد نمی کرد ، اصلا وضع رفاهی زندگی مردم در نظام جمهوری اسلامی ، هیچ فرقی با آن خارجی ها نداشت . تازه این جا مردم آزادتر و سالم تر هم زندگی می کنند. التبه گاهی وقت ها این جا بعضی چیزها وجود دارد که قابل اصلاح است . اوهم نظرش این بود که تا این چند چیز هم اصلاح نشود ، ترجیح می دهد با خانواده اش در همان خارج بماند و فقط گاهی وقت ها برای دیدار و تفریح و رسیدگی های مالی بیاید و برگردد . چه اشکالی دارد ؟ تازه باید به او آفرین فرستاد که در انتخابات هم شرکت می کند . همین نکات ، افتخارات این حکومت هستند . خیلی ها رفتند ، دل به مخالفان سیاسی بستند ، شکست خوردند و دوباره به اغوش اسلام عزیز برگشتند . خدا را شکر ، با دست های پر برکت هم برگشتند. حالا بقیه بنشینند برای یکدیگر تئوری ببافند . به قول یکی از حاج آقاهای معروف و با دیانت که چهره اش همیشه نورانی است : « خداوند در دل این ها تخمی می کارد ، که خودشان همدیگر را از صحنه خارج می کنند . » البته از آنجا که امت همیشه در صخنه هم نباید بیکار بنشیند ، طبیعی است که کارهای اجرائی را به عهده گرفته است و برای پیش برد این امر الهی ، از منابع طبیعی او مثل نفت و گاز و انرژی های دیگر استفاده می کند تا این امر سریع تر به خانه ی مقصود برسد . مرگ بر جمهوری اسلامی ! چی شد ؟ این صدا از کجا در آمد ؟ صدای کفر و استکبار جهانی ! صدای محارب و منافق ! شعار تو خالی و بی پشتوانه ! آقایان ، مرگ برجمهوری اسلامی ، مرگ بر شاه نیست . تا شما حلوای او را بخورید ، او حلوای بسیاری از شما را خورده است و همچنان خواهد خورد . سرعقل بیائید . تسلیم شوید. تا کی بی تدبیری . این نظام خواهد ماند و دوستان و یاران خود شما حتی ، صحنه را به سود ماندن نظام خواهند آراست . مرگ بر جمهوری اسلامی ! و صدا همچنان در اتاق می پیچید . اتاق خالی است . کراواتی روی زمین افتاده است . خون از آینه می چکد و عمامه های بسیاری از سقف آویزانند . صدای مرگ بر جمهوری اسلامی از کوی و برزن به گوش می رسد و هیچ ابلهی دیگر نیست که با دوربین در کوچه و خیابان ها به دنبال آدم بگردد . زنی آبستن ، بی چادر ، بی روسری ، با شکمی بر آمده از رنج و ستم روزگاری وحشتناک ، روی بام می ایستد و تا به خاک و خون کشیده شدنش ، آزادی را فریاد می زند . او می گوید که دو دیگر سکوت نخواهد کرد . دیگر از ترس بازهم بیشتر از دست دادن ، آزادی را انکار نخواهد کرد و دیگر پای میز معامله ی شیادان نخواهد نشست . دیگر هیچ کس آزادی را با پیروزی محک نخواهد زد . دیگر کسی برای آزاد شدن ، زمانی مشخص نمی کند . فقط دیگر سکوت نخواهد کرد . دیگر به بهانه ی چند صباحی زنده ماندن ، شرف را وجه المصالحه قرار نمی دهد . دیگر کسی نخواهد گفت که همه ی حکومت ها ظالمند ، پس این هم اگر هست ، تحملش می کنیم . مردم نظام خود را آنطور که به راستی لایق او هستند ، تعیین می کنند . جمهوری اسلامی ، با این سابقه جنایت و فساد اندیشگی در تمامیت حضور سیاسی – اجتماعی اش ، باید سرنگون شود . زورمان نمی رسد ؟ نظام جلادتر از این است که بشود در مقابل او به طور اجتماعی به پیروزی رسید ؟ مسلحانه نمی توانیم کارش را یکسره کنیم ؟ امریکا را یکسره در چارچوب کمک های نظامی ، مالی و سیاسی رد می کنیم ؟ قبول ! اما دیگر هرگز نخواهیم گفت که بماند چون ما جانشین دیگری نداریم . بلکه می گوئیم ما جانشین دیگری نداریم ؛ ولی این هم نباشد . و آنقدر در این راه ، همراه می شویم ، تا جانشین مناسب ، جانشینی که اندیشه ، فرهنگ ، شرف و توانائی مردم ایران ، همه ی مردم ایران و همه ی ایران را نمایندگی کند ، پیدا کنیم ، قبول کنیم و بر قدرت بنشانیم . این ایده ال نیست . این واقعیت است . واقعیتی که در بسیاری از کشورهای جهان پیدا شده است . مردم ایران آنقدر محروم بوده اند و هستند که هرگز نتوانسته اند نظرشان را طوری عوض کنند که بدون خونریزی ، رنج و ستم فراوان ، به دولت دیگری دست پیدا کنند . و این جمهوری اسلامی ، لکه ی ننگی است که وظیفه ی انسان آزاد و اندیشمند ، سرنگونی آن است . بنا بر روند حضور این کمیت در بیش از دو دهه ای که گذشته است ، و بنا بر ماهیت غم انگیز و رقت آور تحولات اجتماعی ، برای یک انسان آزاده ، دیگر این سئوال نباید مطرح باشد که آیا می توان از دل این حاکمیت ، نظامی را بیرون کشید که منافع یک انسان را تامین کند یا نه ؟ پاسخ داده شده است ! آن هم نه یک بار ؛ نه با انتخاب این رئیس جمهوری و شورای شهر و مجلس و ارگان های دیگری! پاسخ روشن است : حکومت به هر قیمتی ، چرا که حجم جنایت آنقدر عظیم است که راه برگشتی نمانده است . و ننگ و نفرین آیندگان را کسانی برای خودشان خریده اند و خواهند خرید که نه به عنوان خارجی ، بلکه به عنوان یک ایرانی ، تمام هم و غم خود را در راه سالم سازی کشور و آزاد کردنش صرف نکرده اند و در عوض برای حفظ منافع ناپایدار و غیرانسانی ، چشم بر روی شرف بسته اند . حضور امریکا در منطقه و حضور خطی که بوش آن را نمایندگی می کند ، جمهوری اسلامی را ضعیف نمی کند . برعکس ، تمام حرکت های آزادی خواهانه را همین حرکت زیر سئوال برده است . چرا که جمهوری اسلامی ، درست همان کاری را می کند که امریکائی ها در دهه های پنجاه و شصت صده پایانی قرن بیستم ، با آزادی خواهان امریکائی کردند . درست همان کاری را که امریکائی ها امروز تحت عنوان امنیت ملی با مردم امریکا می کنند . جمهوری اسلامی هم با برچسب زدن بر این و آن و با استفاده از بی شرمانه ترین روش ها ، مثل حمله جانیان و جنایتکاران دیگر ، خط ضد بشری خود را پیش می برد . ولی واقعیت ما امروز این است که صرف نظر از تفاوت های اندیشگی و جهان بینی ، این آموزش را اولا در خودمان نهادی کنیم که جمهوری اسلامی به عنوان عاجل ترین دشمن مردم ، در همه ی عرصه ها باید در هم کوبیده شود و در ثانی با هماهنگی هایی مشترک ، این پیام را به مردم منتقل کنیم. مردم انگیزه می خواهند ؛ درست مثل زمین که بدون آب خشک می شود ؛ روح انسان با انگیزه زنده است . و این انگیزه وجود دارد . به مردم باید نشان داده شود ، ثابت شود که می توانند بدون ترس زندگی کنند . می توانند آرامش داشته باشند . می توانند در زندگی تامین باشند ، می توانند چیزی را که انتخاب کرده اند ، عوض کنند، و می توانند وقی که آن را عوض کردند ، به چیز بهتری ، به حکومت بهتری ، به دولت بهتری دست پیدا کنند . و این پیام ، تا زمانی که پراکنده و با هزار پارازیت به گوش شان می رسد ، نمی تواند حس شود و تا حس نشود ، به انگیزه تبدیل نمی شود . اما آنچه در این دریای پرتلاطم که کشتی شکستگان را نجات می دهد تا مرحله ای دیگر که دوباره پای این مردم را به ساحل برساند و با آگاهی و توان بیشتر ، کشتی محکم تری بسازد ، این است که به تخته پاره ای بچسبد و آن نه گفتن به جمهوری اسلامی است ، نه به نظامش ، نه به رهبرش ، به به رئیس جمهوری اش و نه به تهدید و تحدیدش . برای آزاد شدن ، هیچ وقت دیر نیست و در این مسیر ، هیچ خونی هدر نمی رود ؛ فقط تسلیم نباید شد. و هرکس ، خودش بهتر می داند که تسلیم یعنی چه و مرگ بر جمهوری اسلامی ، نه فحش است، نه خود را خالی کردن . این تحول انسانی است . یعنی دیروز شاه ، امروز جمهوری اسلامی و فردا هر نام و عنوانی که آزادی و رشد طبیعی انسان ایرانی را لگد مال کند ، جائی در این سرزمین نخواهد داشت . و این حق را باید شناخت و ستاند .

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Comments


bottom of page