top of page

خاک پر شکوفه" با شاملو"

  • kambizgilani
  • 8. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit

ree

اگر خورشید را فروخته بودم

تو امروز

سنگ مرا نمی شکستی

اگر عشق را

بی هیچ تردیدی

که تن خسته ام را

در خویش

به آسمانها

نشان می داد،

از باد

نمی ستاندم،

کوچه هایم را

کور نمی کردی

سنگ را

می شکنی

سنگی

که حضور پر نفرینت،

پیش از آن که

چشم منتظرم را

درو کند

دریای آزادی،

بر خاطر

و

بر خاک سبز عشق

نشانده بود

از پرچم سرخ روزگار فریاد

سیاهی سرد اندیشه ات

که خشکی را

تا استخوان آرزو

حفر می کند،

در چشم می کاری

آفتاب را

از زندگی می ربایی

و

آب را

در نقشی

که در آن

هیچ آرزویی نمی ماند

می فرسایی

با کدام

افسانه بدنیا آمده ای

با کدام

شیطان

شهر را خواب کرده ای

که خدای خسته ی ما را

از آفرینشی موهوم

پس رانده ای؟

اگر

ماه را

نمی ستودم

تو امشب

قلب مرا

نمی دریدی.

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
شده است گاهی؟

با آفتاب رنگ چهره ات باز می شود در امتداد غروب چشمانت برق می زنند، وقتی که ماهتاب در لا به لای گیسوانت فردای دیگری را زمزه می کند. شده است گاهی کودکی را که دست بر گردن آرزوی تو به ضیافت شادی می رفت، د

 
 
 

Kommentare


bottom of page