top of page

خواب بی بهار

  • kambizgilani
  • 8. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit




زندگی

یعنی عشق

عشق

بیداریست

و

ما در خوابیم.

شهرها می سوزند

کودکان

کابوس را زندگی می پندارند

زنان

هنوز چشم به راهند

و

مردان

زبان خود را

در هذیان می شویند.

بهاری

که آوارگی اش

گوش زمین را پر می کند

در جست و جوی خانه ایست

که دمی

بار خستگی را

از تن اش بر گیرد

بهاری

که خواب

زمستان اوست.

خوابی بی مرز

که به هزار فریب

چسبیده است

و

در هزار نشئگی

غوطه ور.

ابری در کار نیست

در این خواب

بادی در کار نیست

دردی نیست

ستمی نیست

اگر

هم باشد

درد من نیست.

در خواب من

سکوت

شهر را آرام می کند

در خواب من

جهان امن است

شکنجه ای نیست

اکر هم باشد

برایش دلیلی هست

در خواب من

دژخیم ها هر چند

همیشه هستند

اما

برای من راه فرار

هم هست.

پر از مشت گره کرده

پر از فریادست

خواب من

جنگی است بی امان

که

من در آن

همیشه پیروزم

که

من در آن

همیشه

بی گزند خواهم ماند.

آری

من این خواب را

انتخاب کرده ام

تا

بادی در کار نباشد

تا

بهار عشق

بر من هجوم نیاورد.

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
با ریشه ها

در انتظار روزی خسته از شبی بی حوصله در انتهای باوری دروغین به روزگار می نگریم به خوابی در پریشانی رؤیایی گسسته تا وصل که عمر را نشانه...

 
 
 
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Comments


bottom of page