من از پنجره ای کوچک
دنیا را متر می کردم
تو نوشتی که پرندگان را
با زنجیر به زَمین بسته اند
من و تو
آسمان را
به زبان آزادی، شعر می کردیم
تو نوشتی شب
من نوشتم صُبح
که هم بندِ بی قرارم
از آفتاب، خبری بگیرد
.
تو دیوار شدی
ما دیوار شدیم
زیر آواری که تعریف ما بود
.
من
تمامِ تو بودم
ای اسارتِ ناتَمام
.
من اعتصاب کرده ام
که بگویَم
شَب از مَدارِ سیاهی
گذشته اَست
.
هر گوشواره ای
به شیطنت گوشی، نظر داشت
.
کسی ازدحام کوچه ها را آواز می داد
.
مادرت می دانست
که تو هم باغی
سبزی تو
.
مادرت یکسره دریا شده بود
موج بی پال و پری بود
که بر قامت شب می پیچید
.
به ميهمانیِ من نیایی
که خانه ام را
زمستان شخم زده است
.
تصویرم را دیر گاهی
در سرزمین دورم
اعدام کرده اند
.
نامت را
به دانه های خورشید وام دادم
.
تن ات را
به بهانه ی آزادی
در آبی ترین شقیقه آسمان نوشتم
.
جسارت تو انتشار کدام مرز است
زبانِ تو ابتدای کدام دشنام
حضور ملتهب تو در کشاکش قتل عام درختان
زمینه انتحار کدام دشمن!؟
.
سطری جز انتظار
در سَرِ بی قرارِ زمانه
نمی بینم
.
بشمار، تکه های سقوط م را
بشمار
.
زخمِ تنم شراب گوارشی گرگ هاست
.
فصل های ما
همیشه
سرد و برف آلود و مظلوم است
.
مگر تو نگفتی مرا می شناسی
مگر با هم از ماه، بالا نرفتیم
.
به نام ندبه ی شاخه
به نام پنجره باز
.
در مرز روزهای شبانه
یعنی جوانه های سفر هم دروغ بود!؟
.
شیار پشتم را
به جای برگ، در دفترت نقاشی کن
.
تو زبان مرا دار می زنی
من زبان تو را
به آرایشِ خوابهایَم می برم
Comments