top of page
Suche
kambizgilani

*فریدون گیلانی. دفتر سه. شعر تبعید*





من از پنجره ای کوچک

دنیا را متر می کردم

تو نوشتی که پرندگان را

با زنجیر به زَمین بسته اند

من و تو

آسمان را

به زبان آزادی، شعر می کردیم

تو نوشتی شب

من نوشتم صُبح

که هم بندِ بی قرارم

از آفتاب، خبری بگیرد

.

تو دیوار شدی

ما دیوار شدیم

زیر آواری که تعریف ما بود

.

من

تمامِ تو بودم

ای اسارتِ ناتَمام

.

من اعتصاب کرده ام

که بگویَم

شَب از مَدارِ سیاهی

گذشته اَست

.

هر گوشواره ای

به شیطنت گوشی، نظر داشت

.

کسی ازدحام کوچه ها را آواز می داد

.

مادرت می دانست

که تو هم باغی

سبزی تو

.

مادرت یکسره دریا شده بود

موج بی پال و پری بود

که بر قامت شب می پیچید

.

به ميهمانیِ من نیایی

که خانه ام را

زمستان شخم زده است

.

تصویرم را دیر گاهی

در سرزمین دورم

اعدام کرده اند

.

نامت را

به دانه های خورشید وام دادم

.

تن ات را

به بهانه ی آزادی

در آبی ترین شقیقه آسمان نوشتم

.

جسارت تو انتشار کدام مرز است

زبانِ تو ابتدای کدام دشنام

حضور ملتهب تو در کشاکش قتل عام درختان

زمینه انتحار کدام دشمن!؟

.

سطری جز انتظار

در سَرِ بی قرارِ زمانه

نمی بینم

.

بشمار، تکه های سقوط م را

بشمار

.

زخمِ تنم شراب گوارشی گرگ هاست

.

فصل های ما

همیشه

سرد و برف آلود و مظلوم است

.

مگر تو نگفتی مرا می شناسی

مگر با هم از ماه، بالا نرفتیم

.

به نام ندبه ی شاخه

به نام پنجره باز

.

در مرز روزهای شبانه

یعنی جوانه های سفر هم دروغ بود!؟

.

شیار پشتم را

به جای برگ، در دفترت نقاشی کن

.

تو زبان مرا دار می زنی

من زبان تو را


به آرایشِ خوابهایَم می برم


38 Ansichten0 Kommentare

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen

Comments


bottom of page