top of page

قرار چشم های ما

  • kambizgilani
  • 9. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit



چشم های زیبای تو شهر را پر از خنده می کند . وقتی خنده هایت را خانه به خانه در کوچه ها تقسیم می کردند ، اشک هایم را از پنجره ها شستم . قرار چشم های ما تولد گل بود آفتاب شاهد برق نگاهمان . آسمان در آن شب بی ستاره زمین را در انبوه خاطرات با کتابی زنده به زیارت سحر می فرستاد و من با جهانی در کوله بار به تماشای شکوفه ی عشق پشت هر دری پایکوبی می کردم . دست مهربانت که از راه رسید ، شانه ام از بار سنگین انتظار رها شد و من دو باره چون خوابی که از آخرین صافی عشق گذر کرده باشد با بال و پر قلب روشن تو خود را به آب و آتش روزگار زدم . بیست و سوم فوریه 2005

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
با ریشه ها

در انتظار روزی خسته از شبی بی حوصله در انتهای باوری دروغین به روزگار می نگریم به خوابی در پریشانی رؤیایی گسسته تا وصل که عمر را نشانه...

 
 
 
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Comments


bottom of page