top of page

پرواز مرزهای شورش

  • kambizgilani
  • 9. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit



باغ آغوش پنجره را تا نوازش نسیم به شب امانت می دهد . اشک دیوار زخمی تصویر عشق را تا آرزوی تولدی آزاد به بهار و بارش پر ترانه اش تقدیم می کند. زمین پرواز مرزهای شورش می شود آب به اندیشه ی خشک چشمک می زند و باد بوی سنگین درماندگی را بر شانه ی ابری سپید می گذارد . وقتی که پیمانه ی تردید ستم از پای برهنه ی زندگی گسست ، خیابان گل در باغ انسان می شکفد و آن پنجره ی هزاره ها به روی خانه ها گشوده خواهد شد و عشق تنها غبار روی کتاب هاست در این روزگار که دست های تمنای قلب تو هر روز خواهد چشید . و تو از ذره گذشته ای آنقدر شناور که چون زمزمه ای شهر را پر می کنی و با تکرار بی قرار تابش دیوار را به خاک می سپاری چشم را به دریا .

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
با ریشه ها

در انتظار روزی خسته از شبی بی حوصله در انتهای باوری دروغین به روزگار می نگریم به خوابی در پریشانی رؤیایی گسسته تا وصل که عمر را نشانه...

 
 
 
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Comments


bottom of page