top of page

پهلوان زخمی

  • kambizgilani
  • 9. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit



زنگ را به صدا در آورید که پهلوان زخمی دو باره به جان می آید . طبل ها را به غرش در آورید که خلق بلا کشیده از این روزگار وحشت جان بدر خواهد برد . چشم زمین رفیق آسمان است که دل ستاره را روشن کرده است . کجاست دست به هم پیوسته ی ما کجاست گورستان طعنه های فرسوده کجاست باغ حرف های قشنگ که من و تو را به ما در آورد و ما را ما به آفرین تاریخ به چسبانیم . که ما از این روزگار هجرت و جدائی با هر دو چشم عشق را برانداز کنیم . 13 ژانویه 2005

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
با ریشه ها

در انتظار روزی خسته از شبی بی حوصله در انتهای باوری دروغین به روزگار می نگریم به خوابی در پریشانی رؤیایی گسسته تا وصل که عمر را نشانه...

 
 
 
خبر آمد

خبر آمد که سپیده دم تو با یک ستاره به پیشواز نور می آید خبر آمد که تولد آفتاب با یک نگاه در آغوش زمان می شکفد و این همه راه پر توهم و...

 
 
 

Comments


bottom of page