top of page

آن نغمه قدیمی قشنگ

  • kambizgilani
  • 8. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit



ree

بار سنگین کوچه

باروت نم کشیده را

تاب نمی آورد دیگر

این صبح گرگ و میش

سهراب شاهنامه را

از چنگال گله ی شاهان

و

رهبران نسل کش

به در خواهد آورد

و

ندای زخمی توفان را

در گوش شیطان شهر

خواهد نشاند.

شب

که از نیمه بگذرد

آن نغمه ی قشنگ قدیمی

که روزی جرقه بود

و

حلقوم بی امان ستم

در خود فرو خوردش،

دوباره

شعله ور می شود

و

با ماهتابی زیباتر

پر از عشق و زندگی

به سوی فردا می رود

فردایی

که فرزند آفتاب و باران است

و بر هر سیاهچالی

چیره

این

رنگین کمان است

که

بر تیرگی فرود می آید

رنگین کمان پرصلابت آزادی است

که مثل باد

از آن همه زندان

و

گورستان

گذشته

مثل باغ

از آن همه زندگی

روییده

و

مثل آینه

در مسیر گذار زمان

ایستاده است.

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
شده است گاهی؟

با آفتاب رنگ چهره ات باز می شود در امتداد غروب چشمانت برق می زنند، وقتی که ماهتاب در لا به لای گیسوانت فردای دیگری را زمزه می کند. شده است گاهی کودکی را که دست بر گردن آرزوی تو به ضیافت شادی می رفت، د

 
 
 

Kommentare


bottom of page