top of page

جان زنده - بهاری دیگر

  • kambizgilani
  • 8. Aug. 2019
  • 1 Min. Lesezeit



ree

وقتی چهره ی زندگی را

طبیعت

دگرگون می کند دوباره،

موسیقی

گوش جان را

پر از آفتاب می کند

و

آواز تازه ای

در رگ خون یخ زده

جاری می شود.

جان زنده

در التهاب دویدن

زندگی را

باز می شناسد

باز.

در این بهار

سکوت،

خاموشی است

و

خاموشی تو

اگر

با زبان فریاد

به پیشواز زندگی

که بهاری دیگر

با هزار

رنگ و آهنگ

به سوی تو آورده است،

نشتابی.

خاموشی تو

اگر بنشینی

در کنار زمستانی

که پلیدانی

این گونه از هر دست،

دوره کرده اند

تو را.

خاموش نمان

بیدار باش

زنده بمان

که زمان این زندگی

کوتاه تر از لحظه ای است

در انحنای هستی.

خاموش نمان

و

زندگی را

با هزار رنگ

با هزار آواز

در آغوش گیر

باز.

گوش کن

تو را به نام

می خواند کسی

پشت در.

گوش کن

با جان دل گوش کن

خاموش نمان

بهاری دیگر

تو را

می خواند باز.

 
 
 

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
شده است گاهی؟

با آفتاب رنگ چهره ات باز می شود در امتداد غروب چشمانت برق می زنند، وقتی که ماهتاب در لا به لای گیسوانت فردای دیگری را زمزه می کند. شده است گاهی کودکی را که دست بر گردن آرزوی تو به ضیافت شادی می رفت، د

 
 
 

Kommentare


bottom of page