kambizgilani9. Aug. 20192 Min.بخت زنجیر روزگار وقتی شهر گریه می کند آفتاب غمگین می شود . کوهه ابری آواره با باغ غریبه حرکت را در خود تکرار می کند ، شاید بیاد آورد روزی را که می بارید ....
kambizgilani9. Aug. 201915 Min.خواب مرگ آور داستان کوتاه : هنوز هم دلم پر است ؛ پر ، از همه ی نا ملایمت های زندگی . چه کارش می شود کرد . باید خودم را به آن راه بزنم . کدام راه ؟...
kambizgilani9. Aug. 20191 Min.نگاه دایره ی غم انگیز در این دایره آفتاب رفیق گل نیست در این چهره های سوخته نشانی از آب کسی نمی بیند در این بازی هرگزسبزه را در کنار لبخند به قلب گره نمی زنند...
kambizgilani9. Aug. 201911 Min.شکاری در پاگرد داستان کوتاه: چه روز قشنگی است. خورشید، از سینه ی کوهه های ابر، شاخه ی گرمابخش نورش را روی این سوی پیاده رو، گسترده. گام ها با حال و هوای...
kambizgilani9. Aug. 20192 Min.گل خورشید رایحه باد روی خورشید می لغزد آب گندم را با زمین آشتی می دهد و تو بدنیا می آیی. وقتی دست بهار چهره ی تردید را از دامن زندگی می چیند، تن پوش...
kambizgilani9. Aug. 20192 Min.باروت سال زندانبه زندان سلام نمی گویم من آزادم سالی که نو می شود بوی چشم های منتظر را تا قلب روز به کبوتر نشان می دهد زندانی به زورزندانی فریاد می...