top of page
Suche
  • kambizgilani

از انقلاب تا انقلاب



برای بررسی و تجزیه و تحلیل موقعیت رژیم ، بسیار کودکانه است که در بازی ایدئولوگ های رژیم شرکت کنیم . مثلا در مورد چگونگی انتخابات ، چگونگی شرکت مورد نظر رژیم در ارتباط با مردم در آن ، و بالاخره دوره ی اول و دوم آن . از طرف دیگر ، از آنجا که مرگ بر جمهوری اسلامی به تنهائی برای روشن کردن جایگاه امروزی انسان ایرانی ، کافی نیست ، گو که صد در صد لازم است ، نگاهی می اندازیم به انقلاب مردم ایران، و نه پیگیری شکل های مختلف اصلاحات ! « چرا انقلاب و نه رفرم » ، همیشه یکی از سئوال های رفرمیست ها از انقلاب خواهان بوده است . و جواب همیشه این بوده است که حاکمیت ظرفیت پذیرش رفرم را ندارد . « رفرمیست ها » دست کم از نظر خودشان ، براین باورند که می شود آرام آرام ، ایدئولوژی و اندیشه ی پایه ای رژیم را تغییر داد و به سمت آزادی کشاند . ولایت فقیه را به مرور حذف کرد و با کار پیگیرانه ، از درون همین حاکمیت ، جواب مناسب آینده را بیرون کشید . حالا ، چه برسر حال می آید ، این قربانی کوچکی است که برای آینده و نسل های آتی ، پرداخت باید کرد . و البته بزرگترین حسن آن با این حرکت هم این است که کار به خونریزی و کشتارهای وسیع هم کشیده نخواهد شد . انقلابی ها ، از ابتدا براین باور بوده اند که این حکومت قابل اصلاح نیست ، پس باید از ریشه برانداخته شود . بعضی ها این ریشه را اسلام می شناسند ، بعضی ها حاکمیت سیاسی را عنصر بازدارنده ، شناسائی می کنند . من عمدا از هیچ جریانی اسم نمی برم ، چرا که در ارتباط با حرکتی که در جریان است ، هیچ کدام از نیروهای انقلابی ، چه آن ها کم رنگ تر شده اند و چه آن ها با رنگ و روی روزگار ، رنگ نباخته اند ، مخالفتی با رفتن این حاکمیت ندارند . و اما اصلاح طلبان ، استحاله گران و رفرمیست ها ، با دیدگاه ها و نقاط قوت مختلف ، اهدافی مثل ، پیاده کردن مو به موی قانون اساسی ، اصلاح قانون اساسی ، انتخاب رئیس جمهوری مناسب ، شرکت منطقی در مجلس ، شوراهای اسلامی و دنبال کردن این بند یا آن بند را همیشه با این زبان گویا یا آن زبان الکن ، خواستار شده اند . دنباله های خارج کشوری این حرکت همه با هم ، زیر پرچم « حفظ منافع ملی » ، تلاش خود را کرده اند و هرجا هم که صدائی در راستای سرنگونی تمام عیار حاکمیت شینده اند ، گویندگان و نویسندگان شان را به باد انتقاد گرفته اند : که « تمام عیار خواهان حواسشان پرت است و نمی دانند از کجا می آیند » و البته بی هیچ توهینی ، باید گفت که در میان این افراد تئوریسین هائی هم دیده می شوند . آن طرف قضیه که انقلاب خواهان ایستاده اند ، ممکن هم هست که اساسا انقلابی نباشند و مثل بسیاری از اصلاح طلبان ، زندگی مرفه ، بی دغدغه و آرام را ترجیح می دهند ، ولی با این وجود دریافته اند که ادامه ی این زندگی بی دغدغه با حضور این حاکمیت اصلاح ناپذیرمیسر نیست و ناچار باید به یک انقلاب تن در داد . اینان این واقعیت را پذیرفته اند ، اما کاری نمی کنند و در انتظار بسر می برند. اما انقلابی ها که از همان ابتدا ، با پرداخت هست و نیست شان در این راه ایستاده اند ، در مقاطع مختلف ، دانش خود را محک می زنند . و البته دیگران را هم از درون چاله و چاه های گوناگون بیرون می کشند. این رژیم اصلاح پذیر نیست . مانع رشد و پیشرفت خلاقیت های انسان ایرانی است . خودش هم کنار نمی رود . حاکمیت را هم به دگر اندیشان واگذار نمی کند . آزادی احزاب ، انجمن ها و اندیشه های مختلف را طبق همان قانون اساسی خودش حتی ، به رسمیت نمی شمارد . این واقعیت ها که همه ی ما سال هاست می دانیم ، هیج تغییری پیدا نکرده اند . رفرمیست ها ، دست کم امروز دیگر ، با سرافکندگی و شاید عذر خواهی ، باید اعتراف کنند که در ارتباط با شناسائی حاکمیت ، حق با انقلابی ها بوده است . و البته این روشن است که طرفداران رژیم سابق ، که آن ها هم خواهان ، دست کم بسیاری شان ، براندازی حاکمیت اند ، خواسته هائی متفاوت از انقلابی ها دارند . آن ها حتی عنصر انقلابی را هم در کنار همین حاکمیت قرار می دهند . از این رو حرف مفهوم سرنگونی ، به کسی ماهیت انقلابی نمی دهد . و چه بسا که مسیر حرکت را در سوی حفظ ساختارهای پایه ای همین حاکمیت ، تقویت کند . یعنی مثلا دریک خیابان که همه ی ماشین ها در مسیر تعیین شده حرکت می کنند ، اگر چند ماشین شروع به عقب رفتن کنند ، کار به تصادف هائی می کشد که تمام حرکت را زیر سئوال می برد . انقلابی برعکس معتقد است که با همه ی ابزارباید در مسیر حرکت منطقی قرار گرفت و جائی که به هیچ وجه نباید سازش کرد ، آن جلوتر شرایط را تغییر داد . درست جائی که حتی با خارج شدن خودش از صحنه ، ردی از خود بر جا بگذارد که جواب روشنی برای آیندگان باشد. و جمهوری اسلامی که اسلام را ، انقلاب را ، برادری و عدالت اجتماعی را به عنوان ابزارهای خود استفاده کرده ، در عمل و در ایدئولوژی به بن بست رسیده است . آن هم به بن بستی که در درون و خارج از خودش ، هیچ جواب دیگری ندارد . آخرین بن بست ، همین انتخاب ریاست جمهوری بوده است . هاشمی رفسنجانی ، دوباره در انتخابات شرکت می کند . محسن رضائی ، کروبی ، معین ، لاریجانی و احمدی نژاد و چند تای دیگر . خود همین ترکیب را که ببینیم ، متوجه می شویم که چقدر کار حاکمیت گیر پیدا کرده است . رفسنجانی به عنوان چهره ای اصلاح طلب معرفی می شود . بعد هم بیشترین رای را می آورد . بعد معین و آن یکی قالیباف ، با رای کم ، از صحنه بیرون رانده می شوند . بعد رفسنجانی مدعی می شود که دست هائی !! پشت احمدی نژاد رفته اند که او را به قدرت برسانند . و بسیاری از این شوخی های نچسب دیگر . طرف از اول روی کار آمدن رژیم ، از پنج مرد قدرت بوده است . و امروز با هفتاد سالگی بازهم در انتخابات شرکت می کند . بعد هم در پایان کار ، بعد از بیست و پنج سال ، به این سو و آن سو کشاندن مردم ، همه چیز بر می گردد سر جای اولش . و رفرمیست ها که دل شان به رفسنجانی و خاتمی که اتفاقا در زمان همین ها قتل های گردن کلفتی صورت گرفته است ، خوش بوده است . حالا حتما از نوشیدنی احمدی نژاد ، عطش خود را برطرف می کنند . چه اشکالی دارد ، مگر ما ودکای گورباچف ندیدم ، خب حتما نوشیدنی گوارای این بابا هم، یک جوری جانشین عمامه ی خاتمی خواهد شد . تمام این نمایش ساده را که بعضی ها پیچیده اش کرده بودند ، در یک نقطه می توان تشخیص داد و آن اینکه « از کوزه همان برون تراود که در اوست . » در بحث های روانشناسی ، جامعه شناسی و اقتصادی ، نکات بسیاری می توان یافت که ماهیت سیاسی و ایدئولوژیک حاکمیت را زیر سئوال می برد ، نکاتی که غیر منطقی بودن حاکمیت را تائید می کند . واین نکات در طول همین سال های گذشته از تئوری به عمل در آمده اند ، نه اینکه در صفحات این یا آن کتاب آن را پیدا کنیم . بلکه در زندگی روزمره ی این حاکمیت دیده ایم . هیچ اندیشه ای معتبر نیست ، مگر آنچه در راستای خواست حاکمیت رهبری آن و ارگان های وابسته به آن باشد . هیچ اراده ای برای حضور احزاب و سازمان های دگر اندیش وجود ندارد . هیچ موقعیتی برای عوض شدن این حکومت و تبدیل آن به حکومتی دیگر ، حکومتی که در آن کسی به طور ابدی در قدرت باقی نماند ، وجود ندارد . هیچ اعتراضی ، به ساختار و پایه ی حاکمیت نمی توان داشت و هر انتقاد و اعتراضی به زندان و شکنجه و اعدام ختم می شود . و رفرمیست ها با وجودی که همه ی این اوضاع را دیده اند و می بیینند که حتی آن ها را هم به زندان می افکنند ، چیزی نمی گویند ! یا اگر هم می گویند از قالب رفرم فراتر نمی رود و نهایتا آن ها هم به همان بن بستی می رسند که رژیم رسیده است . چرا که هم حاکمیت و هم رفرمیست ها ، به اندام این سیاهی و نکبت گره خورده اند . امروز اگر رفرمیست ها حاضر باشند ، قربانی قابل توجه ای بپردازند ، می توانند از این چنبره ی مرگ بیرون آیند و آن قربانی اندیشه ی متعفن رفرمیستی است. رفرم در جوامعی که معروف به آزاد ، یا غرب هستند ، تعریفی کاملا متفاوت از آن دارد که ما بخواهیم آن را در ایران پیاده کنیم . آن هم با حکومت هائی که تا به حال داشته ایم . این جا یعنی سرنگونی ، و دقیقا به همین دلیل رژیم تمام درها را بسته است . مجلس ، یکپارچه به شرایط اولیه اش برگشته ، ریاست جمهوری هم تک پایه ای شده . چرا ؟ چرا ما باید اینقدر ساده باشیم که فکر کنیم این حکومت آنچه را ما می دانیم نمی داند . بحث حکومت ، قدرت است . بحث ما هم قدرت است . حکومت قدرت را برای خودش می خواهد . ما آنرا برای مردم می خواهیم .

2 Ansichten0 Kommentare

Aktuelle Beiträge

Alle ansehen
bottom of page